یاد ایل در آن
بهار و
سال نو کوچ " وارگه تهنیده " تا وارگه نو در این نوروز و کوهساران سبز و چشمه های جاری زاکرس ، در این جاوارگه های سرد و بی دود و " دُرُنگ " ایل ، و مال راه های بی کوچ و هیاهو، راه بی سم کوب و بی گرد " سِمات " چارپایان ، ساکت و بی بانگ چوپانی که بی طاقت سگ خود را بنام " گله پا " های های ... ز جایی دور و نامعلوم صدا می کرد . در این کوهپایه هایی که بجز از سنگ قبر و شیر سنگی هیچ نشانی نیست ، میان این همه دار و بلوطی که طنین " دی بلالی " نیست ، گلوی چشمه هایی که دگر جنگ و جرینگ چند پیاله ، بازی آن دختران مال نسیت ؛ در این ویرانه های آسیاب هایی که دیرگاهی ست دگر سنگی نمی چرخد ؛ بیا با عید و سال نو ، به رسم عید و عیدانه بیافشانیم گل لاله و باوینه به روی خاک مردان و زنان خوب ایلی که بنام بختیاری بود . بیا ای وارثین رفته از این آب و این خاک ! بیا یادی کنیم از خفتگان زیر این خاک. به یاد آن نیاکانی که وارگه تا به وارگه با طلوع " زِله " و هی هی و گاله ، بار و وار کوچ ایلی را به پای خسته در گیوه ، همه سال، نسل به نسل کول و کنار کردند . به یاد زله ی صبح و خروسخوان سبق با نیزه های سرخ همراهش ، پگاه دست به بار کوچ مال آنگاه که با " صدایی که آشناست...
ما را در سایت صدایی که آشناست دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : doostanio بازدید : 284 تاريخ : پنجشنبه 5 خرداد 1401 ساعت: 0:47